جدول جو
جدول جو

معنی زرین بال - جستجوی لغت در جدول جو

زرین بال(زَرْ ری)
که بال زرین دارد. دارندۀ بال طلائی.
- مرغ زرین بال فلک، خورشید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زرین پر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرین تاج
تصویر زرین تاج
(دخترانه)
زرین (فارسی) + تاج (معرب) آنکه تاجی از طلا بر سر دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرین گل
تصویر زرین گل
(دخترانه)
آنکه چون گلی زرین زیبا و درخشان است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زری باف
تصویر زری باف
بافندۀ زری، کسی که پارچه های زربفت می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرین فام
تصویر زرین فام
زرگون مانند زر، به رنگ زر، طلایی، زرغون، زریون
فرهنگ فارسی عمید
(زَرْ ری)
خامه. قلم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
آنکه پارچه های زربفت می سازد. (ناظم الاطباء). رجوع به زری و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری گُ)
دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قیدار شهرستان زنجان و هیجده هزارگزی جنوب خاوری قیدار واقع است و 516 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری نَ)
که نعلش از زر ساخته باشد:
چه عجب کآفتاب زرین نعل
کوه را سنگ داد و کان را لعل.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَرْری)
دهی از دهستان خزل شهرستان نهاوند است که درسی هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند واقع است و 326 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری)
یکی از بخشهای ده گانه شهرستان ایلام است که در جنوب کبیرکوه واقع است و از 25 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 5000 تن سکنه دارد. مرکز بخش پهله و قرای مهم آن میمه، گولاب، بهرام آباد و مشهد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری)
برنگ زر. طلائی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری قَ)
دهی از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه و 22 هزارگزی شمال باختری ترکمان واقع است و 935 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری کَ)
دهی از دهستان گیل خواران است که در بخش مرکزی شهرستان قائمشهر و ده هزارگزی شمال خاوری جویبار واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری)
صراحی و ظرفی از طلا که به صورت گاو سازند. (فرهنگ فارسی معین). صراحی از طلا که به صورت گاو سازند. (ناظم الاطباء) :
ساقی است آهوی سیمین و از آن زرین گاو
خون خرگوش کند آبخور مارانم.
خاقانی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زری باف
تصویر زری باف
آنکه پارچه های زربفت می سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرین فام
تصویر زرین فام
برنگ زر طلایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرین گاو
تصویر زرین گاو
صراحی و ظروفی از طلا که به صورت گاو سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرینه بالا
تصویر زرینه بالا
آلطون علیا
فرهنگ واژه فارسی سره
نام مکانی در آلاشت سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کجرستاق نوشهر، از توابع کج رستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو متمایل به زرد، گاو متمایل به زرد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان دورود ساری، از توابع دهستان میان دورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه ای است که از کوه های ابر، تخته زمین سرخان و کلب درویش.، رودخانه ای است که از کوه های ابر، تخته زمین سرخان و کلب درویش
فرهنگ گویش مازندرانی